در وضعیتی که ناقوس جنگ به صدا در میآید به هر میزان که اهل عقلانیت باشیم باز این احساس است که غلبه میکند. نتیجه این هیجان همه چیز را دگرگون میکند. ما را به تحلیل و کنش هایی میکشاند که بعدها جز حسرت چیزی برایمان باقی نمیگذارد. چه بسیاری هستند که امروز حسرت میخورند که ای کاش جنگ ایران و عراق زودتر پایان مییافت. و چه بسیاری که در زمان جنگ با تحلیلهای غلط در پروژههایی سرمایهگذاری کردند که با پایان جنگ ورشکست شدند. این تنها یک نمونه داخلی است و البته جنگها در جهان همیشه اینگونه هستند.
اما اکنون چه میتوانیم بکنیم؟ واقعیت این است که بحران کنونی باز به ما یادآور میشود که ما به عنوان «شهروند» چقدر ناتوانیم. کشور بر لبه پرتگاه یک جنگ است و ما نمیتوانیم چیزی جز آنکه «جنگ بد است» بگوییم! نمیتوانیم حرفی بزنیم یا شاید بهتر است بگویم حرف زدن ما معنایی ندارد، نه حزب یا مجموعهای داریم که به نمایندگی از ما اثر بخشی کنند، و نه مجلسی که حرفی داشته باشد! تنها نظارهگریم و به نوعی همه فرودست شدهایم، فرق این است که در کدامین طبقه از این فرودستی قرار داریم. همین حس ناتوانی و نظارهگری صرف رابطه ما را با حکومت نیز تنظیم میکند و خوشههای خشم ما را دو چندان میکند.
با این حال و با وجود این حس ناتوانی و خشم، هنوز میشود کارهای اندکی کرد. اولین آن این است که محکم ضد جنگ بایستیم. این سیاست هم در سطح فردی است، هم در سطح گروهی. در دام احساسهای ناسیونالیستی نیفتیم. «غرور ملی» مهم است، اما برای مردمی که زیر چرخه اقتصاد نابود میشوند و مردمی که هنوز در مسیر مبارزه برای بدیهیترین حقوق خود هستند، این غرور دردی را درمان نمیکند.
ضد جنگ بودن یعنی اینکه با صدای بلند بگوییم آقای جمهوری اسلامی هر حرکتی که ما را به یک جنگ نزدیک کند متوقف کن! نه غزه بهانه میتواند باشد و نه غرور ملی. ما جنگ نمیخواهیم. به هر شیوه ممکن یادآور شویم که یک حرکت حساب نشده میتواند تاوانی غیر قابل جبران داشته باشد. وضعیت امروز غزه، عراق، افغانستان، لیبی و ... پیش روی همه ما است و این امر تعارفبردار نیست. اما چگونه میتوان ضد جنگ ایستاد؟ آنهم در برابر حکومتی که ما را هیچ میانگارد؟ پاسخ دشوار است، اما هر کدام به نوعی: شاید با عدم تحقیر حکومت، با نگفتن اینکه تو عرضه نداری بزنی، با مطالبه مستقیم عدم جنگ، با نوشتن یک تحلیل که مردم ما توان و نای یک جنگ دیگر را ندارند، با عدم به به و چه چه کردن برای اقدام نظامی اخیر حکومت! و با هر قدم کوچک دیگری که میتواند یک درصد احتمال درگیر شدن در جنگ را کم کند.
دیگر آنکه با آنانی که از جنگ برای ضدیت با جمهوری اسلامی بهرهبرداری میکنند مرزبندی کنیم. جنگ ویرانگر است. بنابراین اگر به این دلیل مخالف جمهوری اسلامی هستیم که کشور را ویران کرده است، نمیتوانیم به استقبال جنگی ویرانگرتر برویم. اپوزیسیون جنگطلب نشان داده است که در مخالفت با جمهوری اسلامی حاضر است با تانکهای خارجی بر جسدهای مثله شده مردم برود تا حکمرانی را به دست بگیرد. این را به شکلهای مختلف و به صراحت بیان کرده است. نیروهای پیشرو به شرطی میتوانند اعتماد مردم را کسب کنند و راهی جایگزین نشان دهند که در این بزنگاهها با این اپوزیسیون ویرانیطلب مرزبندی کنند. این همان بزنگاهی است که میتوان بدیل ساخت و البته که باید متوجه باشیم هر جنگی و لو محدود ضربهای غیر قابل تصور است به تلاشها و مبارزات دموکراسیخواهانه و برابریخواهانه مردم ما.
زندگی شخصیمان را بر مبنای یک درگیری محدود و کنترل شده تنظیم کنیم. بعید است که این درگیری (حداکثر) از یک تبادل پینگ پنگی بیشتر برود. جهان امروز تاب یک جنگ دیگر را ندارد و هر دو کشور را مهار خواهند کرد. این محتملترین سناریو است که حداقل در مرحله کنونی میتوانیم زندگی شخصیمان را بر مبنای آن تنظیم کنیم. این رویکرد ما را از کنش و سیاستورزیهای عجیب و غریب و افراطی دور میکند. گرچه باید اضافه کرد که جنگ مانند آتش است که با جرقهای شروع میشود و میتواند در لحظهای غفلت از کنترل خارج شود. به همین دلیل است که ایستادن در برابر جنگ اهمیت مییابد.
خلاصه آنکه محکم ضد جنگ بایستیم. در دام احساسهای ناسیونالیستی نیفتیم. با آنهایی که به استقبال جنگ رفتهاند مرزبندی کنیم، و درک کنیم ( و یا حداقل امیدوار باشیم) که این درگیری (حداکثر) به چند ضربه پینگ پنگی محدود شود که مردم ما دیگر توانی بیش از این برایشان نمانده است.