Tribun Logo

شهلا باورصاد:

توضيح از تريبون: ديگر فاجعه خشكانيده شدن درياچه خبر تازه اي محسوب نمي­شود. جنبش مدني آذربايجان در قبال اين بي مبالاتي، بي مسئوليتي و نگاه استعمارگرانه رژيم نيز شناخته شده است و به اعتبار زندانيان "سياسي-اكولوژيكي" ميتوان ادعا كرد كه اين جنبش رژيم را نيز به هراس افكنده و ارگانهاي حافظ امنيت سران رژيم، از احتمال وقوع يك خيزش بزرگ مردمي در آذربايجان بسيار نگرانند. واقعيت اين است چنين جنبشي نه تنها در ايران بلكه تاريخ خاورميانه بي سابقه است. جنبشي كه خواهان حفظ محيط زيست و توسعه حساب شده و پايدار بوده و دست رد بر "سود آني" ناشي از تخريب طبيعت زده و منافع درازمدت اجتماعي و اقتصادي را چنان نديده بگيرد و چنان با اين مسئله با مسئوليت برخورد كند كه از دادن هزينه هاي گزافي چون زندان و شكنجه نيز ابايي نداشته باشد. اين جنبش تبلور بلوغ سياسي جنبش ملي آذربايجان و مسئوليت پذير بودن ملت و جامعه مدني آذربايجان است. حق آن بود كه اگر نام "جنبش سبز" در ايران مصرف ديگري نيافته بود، جنبش ملي آذربايجان براي نجات درياچه اورمو را با اين صفت "سبز" مي­ناميديم. صفتي كه نه با رنگ سبز مذهبي-سنتي اسلامي بلكه به معني متعارف جهاني آن در ارتباط با اكولوژي و تلاش برا حفظ آن از گزند تعديات سياسي و اقتصادي دولتها و شركتها مي­بود. اين جنبش واقعا سبز آذربايجان براي نجات درياچه اورمو، جنبشي متشكل از قهرمانان متواضع و كم ادعايي است كه مظلومانه به همراه جانيان و خلافكاران در بندهاي زندانهاي مخوف رژيم جمهوري اسلامي ايران، تحت شديدترين فشارهاي روحي و جسمي هستند. خانم شهلا باورصاد در مقاله زير كه از سايت ايران امروز نقل ميشود، نام چهار تن از اين قهرمانان را آورده است: مهدی حمیدی شفیق، عزیز پورولی، احمد ریاضی مبارکی و محمود فضلي. قافله زندانيان "سياسي-اكولوژيكي" آذربايجان متٲسفانه بيش از اينهاست. اما كار خانم شهلا باورصاد در اشاره به چند نمونه از سيماهاي انساني پشت جنبش ملي براي نجات درياچه اورمو براي نشان دادن هزينه انساني زيادي كه جوانان ما در راه دفاع از طبيعت و محيط زندگي و كار نسل كنوني و نسلهاي آتي آذربايجان مي­دهند، ستودني است. در زير به دنبال مقاله اصلي، چند مطلب در مورد عزيز پورولي يكي از فعالين مدني آذربايجان براي نجات درياچه اورمو را هم از وبلاگ مسدود شده "عزيز پورورلي را آزاد كنيد" نقل مي­كنيم. (پايان توضيح)

 

 

برای نجات دریاچه ارومیه

تا خشک شدن کامل دریاچه‌ی ارومیه راهی نمانده است. وب‌سایت ناسا با قرار دادن تصویرهای ماهواره‌ای، از خشک شدن کامل دریاچه تا پایان سال
۲۰۱۳ خبر داده است. ادامه‌ی حیات دریاچه یعنی ادامه‌ی حیات انسان و حیوان در این حوزه. با انقراض دریاچه‌ی ارومیه گونه‌های جانوری زیادی در این پارک طبیعی از بین خواهند رفت. دریاچه‌ی ارومیه با ۱۰۲ جزیره زیست‌گاه گوزن زرد، قوچ، ميش، پلیکان و انواع پرنده‌ی مهاجر بوده است. هم‌اکنون پستان‌داران ساکن در جزیره‌های دریاچه تنها با آب‌رسانی مصنوعی قادر به ادامه‌ی زندگی هستند.

 



سونامی نمکی که با خشک شدن بستر دریاچه قطعأ به راه خواهد افتاد، نه فقط زمین‌های اطراف را به شوره‌زار تبدیل خواهد کرد، اتفاقی که پس از خشک شدن تالاب شاهدش بودیم، بل‌که موجب آلوده‌گی هوا حتا تا استان‌های البرز و تهران خواهد شد. هم‌اکنون نماینده‌ی ارومیه، از تخلیه‌ی قریب‌الوقوع
۵۰ روستای اطراف دریاچه خبر داده است. حاشیه‌نشینی و فقر آتی ساکنان این روستاها محتمل‌ترین امکانی ست که این روستایی‌ها را خواهد بلعید.
بی‌تدبیری حکومتی، برآوردهای غیرکارشناسانه‌ی ارگان‌های دولتی و عدم مشارکت مردم در مدیریت، محیط زیست ایران را در بدترین وضعیت در تاریخ کشور قرار داده است. خشک شدن تالاب‌ها و دریاچه‌ها به‌طبع بوم‌‌سازگان مناطق را دگرگون کرده است. دگرگونی‌هایی که هزینه‌های گزاف بر انسان و حیوان تحمیل می‌کنند.


نقش مردم و دخالت آن‌ها بر مدیریت ساختارهای مختلف جامعه حتا در جامعه‌ی بسته‌ای مانند جامعه‌ی امروز ایران ممکن است. در یک سیستم ورشکسته این نقش نه فقط برجسته‌تر می‌شود، بل‌که فشار از سوی مردم می‌تواند بازی را به نفع اهداف سازمان‌های مردم‌نهاد برگرداند. اما درحالی‌که آب‌خیز دریاچه‌ی ارومیه در معرض مرگی قریب‌الوقوع قرار گرفته است، حتا یک سازمان مردم‌نهاد، ان-جی-او که به معضل دریاچه بپردازد، به گفتگو با مردم و کشاورزان بنشیند و نجات دریاچه را به یک عزم مردمی تبدیل کند، وجود ندارد.
کنش‌گرانی البته تلاش برای تشکیل یک نهاد مردم‌مدار در آذربایجان کردند، اما این نهاد حتا ثبت هم نشد. شهریور سال
۱۳۹۰ بیست و نه نفر از کنش‌گران سیاسی-مدنی آذربایجان توسط مامورهای امنیتی بازداشت و به بازداشت‌گاه اداره اطلاعات تبریز منتقل شدند. این کنش‌گران برای هم‌فکری و پیدا کردن راه‌کاری برای جلوگیری از خشک شدن دریاچه ارومیه در منزل مصطفی عوض‌پور گرد هم آمده بودند.

متهمین فاجعه‌ی دریاچه‌ی ارومیه

کارشناسان محیط زیست جمله‌گی بر این نظر هستند که کاهش بارش، سدسازی، حفر چاه‌های مجاز و غیرمجاز در حوزه‌ی دریاچه برای توسعه‌ی کشاورزی، برداشت از آب‌های جاری به دریاچه، کشاورزی و آب‌یاری سنتی و عوامل اقلیمی از قبیل گرم شدن کره‌ی زمین که یک معضل جهانی است، از مهم‌ترین عوامل قرار گرفتن دریاچه‌ی ارومیه در وضعیت امروز است. محمد درویش، کارشناس ارشد مدیریت محیط زیست، در گفتگو با جام‌جم مهم‌ترین علت وضعیت فعلی دریاچه ارومیه را استفاده‌ی بیش از حد از منابع آب می‌داند که در توسعه‌ای ناپایدار به یکی از اعضای سیستم لطمه‌ی جبران‌ناپذیر وارد می‌کند. به گفته‌ی درویش “احداث
۴۰ سد متعدد بر حوزه‌ی آب‌خیز دریاچه‌ی ارومیه كه ۱۲ سد آن جزء سدهای بزرگ مخزنی به شمار می‌روند، حفر ۳۰ تا ۴۰ هزار چاه غيرمجاز در منطقه و احداث بزرگ‌راه شهید کلانتری” توسعه‌ی پایدار را در این منطقه غیرممکن کرده‌ است.

توسعه‌ی ناپایدار در برابر توسعه‌ی پایدار

خودکفایی به هر قیمت، بیش از هر چیز به تحلیل صنایع و منابع طبیعی در کشور ختم شده است. ورشکسته‌گی صنایع، آسیب‌های گاه جبران‌ناپذیر به سرمایه‌های طبیعی-ملی، آمار بیکاری
۲۱.۴%[۱] و تورم روزافزون از پیامدهای توسعه‌ی ناپایدار است که از آغاز انقلاب تا به امروز، به‌واسطه‌ی به‌کار نگرفتن نظرات کارشناسان دل‌سوز بر محیط زیست و کشور تحمیل شده است. وضعیت مقابل توسعه‌ی ناپایدار توسعه‌ی پایدار است. توسعه‌ی پایدار وضعیتی است که در آن منابع اصلی خرج نمی‌شوند، بل‌که به عنوان پشتوانه از آن‌ها برای متوقف نشدن تولید مراقبت می‌شود. در سیستم پایدار سرمایه در طول زمان تحلیل نمی‌رود و آینده‌گان نیز فرصت استفاده و حفظ منابع را به دست می‌آورند. بررسی اجمالی وضعیت محیط زیست در ایران نشان می‌دهد که در طول ۳۰ سال اخیر در ایران با توسعه‌ی ناپایدار روبرو بوده‌ایم که به تخریب سرمایه‌های ملی منجر شده است. اکوسیستم مثله‌شده‌ی دریاچه‌ی ارومیه نمونه‌ی بی‌چون و چرای توسعه‌ی ناپایدار است.

از نظر کارشناسان خشک شدن دریاچه با وزش باد بر روی سطح آن ذرات نمک را در هوا معلق می‌کند که در زمانی نه چندان طولانی پوشش گیاهی محدوده‌ی اطراف دریاچه را از بین خواهد برد. از پیامدهای بعدی فاجعه از بین رفتن کشت و زرع و مهاجرت روستاییان خواهد بود. درحالی‌که کارشناسان نسبت به خطر خشک‌شدن اين درياچه و تأثیر آن بر مناطق هم‌جوار آن و حتا کشورهای همسايه به جهت وجود بادهای موسمی هشدار می‌دهند، شاهد مشارکت مردمی بس‌یار کمی برای نجات دریاچه‌ی ارومیه هستیم. همین مسئله ضرورت حمایت از گروه‌های مردم‌نهاد را افزایش می‌دهد.


با توجه به عمل‌کرد دولت در
۳۰ سال اخیر و ابزارپنداری طبیعت توسط مسئولان به جای هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با آن، چاره‌ای جز وارد کردن مردم برای نجات دریاچه‌ی ارومیه نیست. بالا بردن سطح دانش کشاورزان و مردم منطقه در زمینه‌ی روش‌های جدید آب‌یاری و پشت سر گذاشتن روش‌های سنتی، پایین آوردن سطح مصرف آب، کم‌تر استفاده کردن از چاه‌ها و درخواست از وزارت نیرو برای هدایت آب رودخانه‌هایی که به‌طور طبیعی به این دریاچه می‌ریخته‌اند، از راه‌کارهایی ست که سازمان‌های مردم‌نهاد می‌توانند پیش‌نهاد دهند.
کمپین اعتراض به خشک شدن دریاچه‌ی ارومیه، با کمک جمع کردن امضاء برای توقف کار سدها و چاه‌ها، پخش دفترچه‌های روشن‌گرانه بین کشاورزان در ارتباط با خطرات خشک شدن دریاچه و آشنا کردن کشاورزان با روش‌های مدرن آب‌یاری می‌توانست به واقع دریاچه را از مرگ محتوم نجات دهد.


نافرمانی مدنی، کنش بی‌خشونت در برابر فاجعه‌ی دریاچه‌ی ارومیه

امروز در مواجهه با مرگ تدریجی دریاچه‌ی ارومیه بالا بردن حساسیت جامعه و مردم منطقه در مقابل آن‌چه بر سر محیط زیست این حوزه می‌آید، از مصداق‌های بی‌چون و چرای نافرمانی مدنی ست. مبارزه‌ی بی‌خشونت دست‌کم دو هدف مشخص دارد که بقای هر یک از این دو در گروی حضور آن دیگری است. تنها ضامن حضور و بقای دموکراسی در یک کشور، شرکت دادن شهروندان در تصمیم‌گیری‌های اجتماعی و آماده کردن جامعه برای قرار گرفتن ورای سیستم حکومتی و نظارت بر آن به کمک رسانه‌ها است. تضمین عدالت و آزادی‌های اجتماعی و فردی با اطلاع‌رسانی و برانگیختنِ حساسیت جامعه به مصداق‌های بی‌عدالتی، ممکن است. کنش‌گران مدنی آذربایجان کلید نجات دریاچه هستند و نهادهای مردم‌مدار تنها دریچه‌های ارتقاء فرهنگی و شناخت مردم منطقه از سرنوشت محتوم پیش ِ رو.


دریاچه‌ی ارومیه بدون حامی

ان‌جی‌او ها سازمان‌هایی غیردولتی هستند که با تاکید بر مسائل بشردوستانه، کمک به توسعه و توسعه پایدار تاسیس می‌شوند. سازمان‌های مردم‌نهاد از فعال‌های داوطلب تشکیل شده اند که با هدف‌هایی از جمله امدادرسانی و تأمین رفاه به افراد ذی‌نفع و آموزش شکل می‌گیرند. اجرای توسعه‌ی پایدار تنها با مشارکت آگاهانه‌ی افراد متضرر ممکن است. نقش داوطلب‌ها و هم‌کاران این سازمان برای رسیدن به جامعه و توسعه‌ی پایدار جای‌گاه ویژه‌ای دارد که با گسترش منافع ملی در رابطه‌ی مستقیم قرار دارد.


امروز دریاچه بیش از هر وقت دیگر به کنش‌گران و حامیان بومی محیط زیست برای ادامه‌ی بقاء نیازمند است. به نظر می‌رسد اما دست‌گیری گسترده این کنش‌گران پایان یک حرکت مدنی برای جان گرفتن دوباره‌ی دریاچه است. سکوتی که پس از دست‌گیری این کنش‌گران در شهریور
۹۰ حاکم شد، هم‌چنان ادامه دارد. پرواضح است که تنها حمایت‌گرانی می‌توانند بر افکار مردم بومی منطقه تأثیر بگذارند که با منطقه آشنا باشند، زبان آن‌ها را بدانند، در بستر آن فرهنگ پا گرفته باشند تا بتوانند افکار عمومی را به نفع دریاچه جهت بدهند. بی‌شک بحران دریاچه‌ی ارومیه تنها دست‌پخت حکومت نیست که هیچ حکومتی بدون شرکت فعالانه یا بی‌تفاوتی مردم قادر به اجرای طرح‌هایش نمی‌باشد. کمپین‌هایی که توسط ان-جی-اوهای رسمی یا غیررسمی با هدف شرکت‌دادن شهروندان و مردم تشکیل می‌شوند، گام‌های عملی و موثری برای برقراری توازن بین افکار عمومی و محدود کردن قدرت خودکامه در درازمدت محسوب می‌شوند.

کنش‌گران مدنی را از نزدیک بشناسیم

مهدی حمیدی شفیق، عزیز پورولی و احمد ریاضی مبارکی از شناخته‌شده‌ترین کنش‌گران مدنی و حامیان دریاچه‌ی ارومیه محسوب می‌شوند که در شهریور
۱۳۹۰ دست‌گیر و سپس به قید وثیقه آزاد شدند. آذر ۱۳۹۱ همه‌ی این فعالان مدنی مجددأ دست‌گیر و برای اجرای حکم به زندان تبریز بازگردانده شدند.

مادر مهدی حمیدی شفیق در مصاحبه‌ای از فرزندش و دست‌گیری او می‌گوید. از این‌که او به شدت درس‌خوان است. می‌گوید:

 

“از اطلاعات زنگ زدند و گفتند تبریک می گوییم ولی اگر بخواهی ادامه تحصیل دهی باید با ما همکاری کنی. پسرم نپذیرفت و در نهایت در اعلام نهایی اسامی، اسم او نبود. بعد هم که ریختند در جلسه ای که هنوز نه کاری کرده بودند و نه تصمیمی گرفته شده بود بلکه تازه دور هم جمع شده بودند که درباره دریاچه ارومیه هم‌فکری کنند. او را گرفتند و بردند زندان. ... پسر من در زندان هم کتاب‌هایش را می‌خواند ... اما می‌خواهم بدانم چرا دریاچه ارومیه را امنیتی می‌کنند؟چرا با بچه‌های ما که دل‌شان برای محیط زیست می‌سوزد چنین برخوردی می‌کنند؟ من به بچه‌ام افتخار می‌کنم که به جای کسب پول و مقام و موقعیت به مردم و به محیط زیست‌اش فکر می‌کند.”

حمیدی شفیق پس دستگیری اول به مدت ده روز در اعتراض به بازداشت بی‌دلیل خود و اعمال خشونت از جانب نیروهای اطلاعات دست به اعتصاب غذا زد و در اثر این اعتصاب غذا دچار خون‌ریزی شدید معده شد. او در آبان
۱۳۹۰ با قرار وثیقه‌ی ۱۰۰ میلیون تومانی بطور موقت از زندان مرکزی تبریز آزاد گردید. پس از آزادی موقت، با گذراندن چند واحد درسی باقی‌مانده از دوره‌ی کارشناسی، در سال تحصیلی ۱۳۹۱-۱۳۹۰ با معدل کلی ۷۱ /۱۸ ، در مقطع کارشناسی رشته‌ی جامعه‌شناسی فارغ تحصیل می‌شود. وی همچنین دارای مقالات علمی زیادی در زمینه‌ی جامعه‌شناسی، حقوق بشر، تبعیض نژادی، دریاچه‌ی اورمیه و حقوق زنان است. او در تاریخ ۱۸ آذر ماه سال ۱۳۹۱ با محاصره منزل پدری به منظور گذراندن حبس تعزیری مجددأ دست‌گیر و به زندان مرکزی تبریز منتقل می‌شود.

نقض حکم و ادامه‌ی حبس

محمود فضلی از دیگر فعالان سیاسی-مدنی ست که در شهریور
۹۰ و مجددأ در آذر ۹۱ دست‌گیر شد. آقایان فقیهی و افشارنیا، دو تن از وکلای کنش‌گران سیاسی-مدنی بازداشت شده در تبریز، در ۲۴ دی ماه ۹۱ خبر از نقض حکم صادره برای مهندس محمود فضلی در شعبه 32 دادگاه عالی کشور، به دلیل نبود مستندات و شواهد قابل اعتنا دادند. بر این اساس اجرای حکم آقای فضلی می‌بایست تا تشکیل یک دادگاه دیگر برای اجرای حکم متوقف می‌گردید و آقای فضلی آزاد می‌شد. علاوه بر این حکم سایر متهمین پرونده نیز طبق رویه قضایی به دلیل پرونده‌ی مشترک و استنادات یکسان شامل حکم فوق می‌بایست باشد. اما مهدی حمیدی شفیق، محمود فضلی و دیگران اما هم‌چنان در زندان هستند و دریاچه‌ی ارومیه از همیشه تنهاتر است.

(پايان مقاله خانم شهلا باورصاد)

 

تقدیم به عزیز پورولی ، سرو ایستاده آزربایجان

عزیز پورولی : بو گؤن گئدیلن یول صاباحین قارانلیقلارینا ایشیق سالار
Əziz Purvəli: bu gün gedilən yol sabahın qaranlıqlarına işıq salar

انتقال عزیز پورولی فعال سرشناس آزربایجان به بند کاردمانی زندان مرکزی تبریز
عزیز پورولی فعال سرشناس حرکت ملی آزربایجان روز پنجشنبه 21 دی ماه 91 پس از سپری کردن یک ماه از دوران محکومیتش در قرنطینه سرانجام به بند هشت کاردرمانی زندان مرکزی تبریز منتقل شد.

این پدر پیر حرکت پس از ورود به زندان به دلیل اعتراض شدید به بی عدالتی ها و بی حرمتی ها نسبت به فعالین حرکت در زندان از سوی حراست در تاریخ 23 آزر ماه به بند قرنطینه که از امکانات اولیه نیز محروم بود منتقل شده بود .

به دنبال این عمل ناشایست حراست و برخوردهای غیر قانونی برخی از مسئولین و عدم رفتار آنان طبق آیئن نامه زندان ها ، در نامه ای سرگشاده خطاب به رئیس زندان ، به بی حرمتی ها ، تهدید ها و اراده های شخصی در زندان اشاره نموده و گوشزد می کند که قرار نیست بعضی ها گروهی تشکیل داده و در درون زندان اراده شخصی و غیر قانونی خود را برای زندانیان محکوم و دست بسته و محدود تحمیل کنند . همچنین در این نامه خواستار تفکیک جرایم و تامین امنیت جانی زندانیان شده است.

با همه گیر شدن نامه این فعال در دنیای مجازی، حکومت توتالیتر از این موضوع حراسان گشته و اقدام به انتقال این فعال خستگی ناپذیر به بند هشت کاردرمانی می کنند.
لازم به یاد آوری است که این فعال سرشناس آزذربایجانی طی سال های 78 در منزل شخصی ، سال 80 مراسم قلعه بابک در کلیبر، سال 81 در مراسم سالگرد پروفسور ذهتابی در شبستر و سال  82 در مراسم قلعه بابک در کلیبر ، دوم شهریور 90 در مراسم افطاری در تبریز و بالاخره در 20 آزر ماه 91 در تبریز بازداشت و ماه ها در بازداشتگاه های نهاد های امنیتی به سر برده و علیرغم طعم تلخ بازداشت ها ، شکنجه ها و زندان ها هر بار که از در زندان بیرون می آید راسخ تر از قبل راه سخت مبارزه ملی در آزربایجان را طی می کند.

نامه عزیز پورولی از قرنطینه زندان تبریز خطاب به رئیس زندان

بسمه تعالی
به : ریاست محترم زندان مرکزی تبریز
با سلام احترام
اینجانب عزیزاله پورولی در تاریخ 20/9/91 برای گذراندن دوران محکومیت خود به زندان مرکزی تبریز وارد شده ام که در تاریخ 21/9/91 مرا به بند 8 کاردرمانی انتقال نموده اند . موضوعاتی را در مورد چگونگی بر خوردهای غیر قانونی برخی از مسئولین زندان با بنده را به اطلاع و سمع شما می رسانم.

روزی که وارد بند کاردرمانی شدیم وکیل بند زندانی آقای حق شناس و آقای قلیزاده از مسولین زندان وارد اتاق شده بدون مقدمه برای ما اخطار داده و گفتند که " در بیرون هر که بودید برای خود بودید یادتان باشد که اینجا هیچ کس حق ندارد از سیاست صحبتی به زبان بیاورد " این موضوع با اعتراض همه در اتاق مواجه شد. در تاریخ 23/9/91 روز پنج شنبه حوالی ساعت 30/11 بنده در حال شستن دست صورتم بودم که ناگهان سر و صدایی در سالن بند بلند شد در حالی که خیلی هم بد دهنی می کردند دیدم سه،چهار نفر یکی از زندانی ها را با ضرب و شتم وحشیانه به نمازخانه بند بردند. بنده خواستم نسبت به این موضوع بی تفاوت باشم ولی چند لحظه بعد ضرب و شتم بدتر از قبل شروع شد . بنده نیز حساس شدم که ببینم این بنده خدا کیست، زمانی که به نمازخانه نگاه کردم مسعود حسین زاده را دیدم که زیر لگد این آقایان در حالی بر زمین افتاده و دهانش پر از خون بود را می زدند . بلافاصله بنده به اتاق برگشته و همه را ناراحت دیدم . حتی سایر زندانیان که وضعیت موجود را مشاهده کرده بودند ناراحت و عصبانی بودند. به نظر می رسید که پشت این عمل آقایان سناریویی خفته بود . شاید اراده های نامرئی دستان این آقایان را اینطور باز گذاشته بود. چون بنده قبلا نیز شاهد این چنین موضوعاتی شده بودم . می خواستند با این کارشان ما را تحریک کرده و متهم به بر هم زدن نظم عمومی زندان کنند. بنده با مشاهده همچنین وضعی وظیفه خود دانسته وهمه را به آرامش دعوت کرده و از مسئولین بند خواستم تا مسئول شب زندان را از این ماجرا آگاه سازند که خوشبختانه آنها هم همان کار را کردندو چند دقیقه بعد مسئولین آمده با چشمان خود مشاهده کردند که چه چیزی رخ داده است .

از آقای چاووشیان مسئول شب زندان سوال کردم اگر درمقابل دیدگان شما یک بی گناه را چندین نفر مورد ضرب و شتم قرار دهند آنوقت عکس العمل شما چه خواهد بود . ایشان در جواب گفتند : " بالاخره من هم انسانم "

ما همه اعتراض خود را به مسئولین گوشزد کردیم و گفتیم که ما به عنوان زندانی در اینجا هستیم همگی مسئول حفظ آرامش در زندان می باشیم و گفتم که شما نیز به عنوان زندانبان مسئولید که امنیت جانی ما را تامین کنید .

ریاست محترم زندان؛
چنانچه مطلع هستید در تاریخ 24/9/91 روز جمعه مرا به حضور فرا خوانده و طی دیداری کوتاه که با عالی جناب داشتم موضوع را از بنده جویا شدید و بنده نیز هر اتفاقی که رخ داده بود را برایتان شرح دادم و گفتم که ما نه با زندانی و نه با زندان مشکلی نداریم ما زندانی هستیم و شما هم مسئول زندان و مسئولین موظف هستند تا امنیت جانی ما را تامین نمایند . ما نیز اگر برایتان عرض کردم که اگر از طرف هر فردی مورد حک و حرمت واقع شویم و یا مورد ضرب و شتم قرار گیریم مسئولین را مقصر می دانیم .چون بدون اراده مسئولین هیچ زندانی نمی تواند چنین برخوردی را برای خود بیابد که در خاتمه حضرتعالی قول دادید که مشکل را حل نمایید.

در تاریخ 25/9/91 روز شنبه دوباره مرا به حراست زندان بردند بعد از پرس و جو و تکرار همان گفته ها دوباره یاد آور شدم برایشان گفتم که ما با کسی مشکلی نداریم در اینجا برای ما هر اتفاقی از سوی هر کسی بیافتد مسئولیتش بر عهده مسئولین می باشد و گفتم قرار نیست از طریق بعضی ها گروهی تشکیل دهند و در درون زندان اراده شخصی و غیر قانونی خود را برای زندانیان محکوم و دست بسته و محدود تحمیل نمایند .

ریاست محترم ، برایتان یاد آور شوم که بین صحبتهای مسئول محترم حراست کلمه " تبعید " را برایم گوشزد نموده که این به نوعی تهدید محسوب می شود . در پایان پرس و جو بدون هیچ دلیلی به جای برخورد با عاملین ضرب و شتم بنده را به بند قرنطینه انتقال نمودند.
در تاریخ 27/9/91 روز دوشنبه جنابعالی برای بازدید به قرنطینه آمده بودید از من پرسیدید که اینجا چه کار می کنید گفتم من هم می خواهم از جنابعالی بپرسم و پس از صحبت کوتاهی گفتید که پی گیری می کنم و چند روز بعد از آقای لاهوتی پرسیدم که چرا من را به بند کاردرمانی انتقال نمی دهید " گفتند که شما چرت و پرت گفته اید " حال سوال من از آقای لاهوتی این است مگر شما در گفتمان بین من و رئیس زندان حضور داشتید ؟ از کجا گفتید که من چرت و پرت گفته ام ؟!

ریاست محترم زندان تبریز :
خواست من از شما این است که قانون را سر لوحه کار خود قرار دهید و طبق آیین نامه زندان با بنده رفتار نمایید و اضافه کنم که بر اساس آیین نامه زندان ، تفکیک جرایم را اجرا نموده تا تحمل حبس و ادامه زندگی در دوران محکومیتم دوام یابد در غیر این صورت هر اتفاقی که برایم بیافتد مسئولیتش بر عهده ذی ربط می باشد .

عزیز پورولی
بند قرنطینه
16/10/91

انتقاد از سکوت رسانه ها و فعالین حرکت ملی در قبال برخوردهای غیر قانونی علیه فعالین

عزیز پورولی فعال سرشناس حرکت ملی که بین فعالین مدنی نامی نا آشنا نیست یک روز مانده به 21 آزر، شصت و هفتمین سالروز حکومت ملی برای گذراندن دوران محکومیت خود در دفاع از حقوق انسانی و ملی ملت آزربایجان روانه زندان مرکزی تبریز شد.

این پدر پیر حرکت از زمان ورود به زندان نیز حقوق بشر آزربایجان را جزئی از وظایف اصلی خود دانسته و اعتراض شدید خود را نسبت به برخوردهای غیر قانونی ، بی عدالتی ها، ضرب و شتم فعالین و ... به مسئولین زندان گوشزد کرده و هشدار می دهد که باید امنیت جانی زندانیان را تامین نمایند و حراست زندان نیز از سکوت رسانه و فعالین حرکت استفاده کرده و این فعال خستگی ناپذیر را به بند قرنطینه که از ابتدایی ترین امکانات محروم  و حتی امکان ابتلا به انواع بیماری های مسری و عفونی را دارد منتقل می نمایند.

همچنین احمد ریاضی دیگر فعال مدنی و دانشجویی که به همراه عزیز پورولی در 20 آزر ماه سال جاری روانه زندان مرکزی شد پس از گذشت یک ماه هنوز نتوانسته که با خانواده خود ملاقاتی داشته باشد.

با کمال تاسف پس از سپری شدن یک ماه از سکوت مطلق فعالین در قبال این چنین بی عدالتی ها و بی حرمتی ها نسبت به روشنفکران حرکت ملی می گذرد.

آیا این سکوت هموار نمودن راه و باز گذاشتن دست دشمنان و تکرار بر خورد های این چنینی نسبت به دیگر فعالین نخواهد شد .

چه کسی جز ما فعالین باید در برابر این ناعدالتی و بی حرمتی ها بیاستد.بیایید نظاره گر این سکوت سرد نشده و بنام وطن، آزادی و آزادی وطنمان آنرا بشکنیم.

"اینجا وطن من است ، چون آب ونان دوستش دارم
جنس من از این خاک است
لطفا مرا باور کنید،اندیشه های من قلعه های این وطن اند!
باور نمی کنید!؟ این سرزمین آبا و اجدادی من و توست ...
البته جسم من روزی مال لاشخورها خواهد بود ...
اما روحم ـ قلبم تا ابد مال تو ...
وطن!"
(شعر از : نصیرزاده)
 

سرود ظفر کبوتران برای بازگشت فلامینگوها ( تقدیم به عزیز پورولی ) ــ اوزگور نبی


عزیز پور ولی،آنهایی که از دور و نزدیک دستی در مبارزات و مطالبات ملی در آذربایجان دارند این نام را بسیار شنیده اند.شاید اگر بگوئیم پیر حرکت ملی سخن به گزافه نبرده ایم،سال هاست که عزیز پور ولی طعم تلخ بازداشت ها و زندان ها را می چشد و می کشد ولی هر بار که از در زندان بیرون می آید راسخ تر از قبل راه سخت مبارزه ملی در آذربایجان را طی می کند.البته کم نیستند عزیز پور ولی هایی پشت میله های زندان  که سرود آزادی و ظفر برای آذربایجان می خوانند.این بار کبوتران آزادی به خاطر فلامینگوها پشت میله های زندانند و آیدای کوچک چه صمیمانه لبخندی بر لبانش نقش بسته تا شاید عزیز و ده ها و صد ها عزیز دیگر سرود آزادی و ظفر را به پایان رسانند تا فلامینگوها بار دیگر به دریاچه بازآیند.می دانم، آیداهای زیادی منتظرند تا با دستان کوچک و زیبایشان گلی تقدیم کبوتران در بند کنند و می گفتند انتظار چیز خوبی نیست و من باورم نمی شد و حالا همه در کنار آیداها منتظریم تا سرود آزادی و ظفر عزیز به همراه دوستانش تمام شود و ما در کنار، آیداهایمان منتظریم و با عزیزانمان که در بندند سرود ظفر می خوانیم  تا فلامینگوها به دریاچه بازگرددند.



برای نجات دریاچه ارومیه
شهلا باورصاد

 

ضرورت تشکیل سازمان‌‌های مردم‌نهاد برای نجات دریاچه ارومیه

تا خشک شدن کامل دریاچه‌ی ارومیه راهی نمانده است. وب‌سایت ناسا با قرار دادن تصویرهای ماهواره‌ای، از خشک شدن کامل دریاچه تا پایان سال
۲۰۱۳ خبر داده است. ادامه‌ی حیات دریاچه یعنی ادامه‌ی حیات انسان و حیوان در این حوزه. با انقراض دریاچه‌ی ارومیه گونه‌های جانوری زیادی در این پارک طبیعی از بین خواهند رفت. دریاچه‌ی ارومیه با ۱۰۲ جزیره زیست‌گاه گوزن زرد، قوچ، ميش، پلیکان و انواع پرنده‌ی مهاجر بوده است. هم‌اکنون پستان‌داران ساکن در جزیره‌های دریاچه تنها با آب‌رسانی مصنوعی قادر به ادامه‌ی زندگی هستند.

سونامی نمکی که با خشک شدن بستر دریاچه قطعأ به راه خواهد افتاد، نه فقط زمین‌های اطراف را به شوره‌زار تبدیل خواهد کرد، اتفاقی که پس از خشک شدن تالاب شاهدش بودیم، بل‌که موجب آلوده‌گی هوا حتا تا استان‌های البرز و تهران خواهد شد. هم‌اکنون نماینده‌ی ارومیه، از تخلیه‌ی قریب‌الوقوع
۵۰ روستای اطراف دریاچه خبر داده است. حاشیه‌نشینی و فقر آتی ساکنان این روستاها محتمل‌ترین امکانی ست که این روستایی‌ها را خواهد بلعید.
بی‌تدبیری حکومتی، برآوردهای غیرکارشناسانه‌ی ارگان‌های دولتی و عدم مشارکت مردم در مدیریت، محیط زیست ایران را در بدترین وضعیت در تاریخ کشور قرار داده است. خشک شدن تالاب‌ها و دریاچه‌ها به‌طبع بوم‌‌سازگان مناطق را دگرگون کرده است. دگرگونی‌هایی که هزینه‌های گزاف بر انسان و حیوان تحمیل می‌کنند.


نقش مردم و دخالت آن‌ها بر مدیریت ساختارهای مختلف جامعه حتا در جامعه‌ی بسته‌ای مانند جامعه‌ی امروز ایران ممکن است. در یک سیستم ورشکسته این نقش نه فقط برجسته‌تر می‌شود، بل‌که فشار از سوی مردم می‌تواند بازی را به نفع اهداف سازمان‌های مردم‌نهاد برگرداند. اما درحالی‌که آب‌خیز دریاچه‌ی ارومیه در معرض مرگی قریب‌الوقوع قرار گرفته است، حتا یک سازمان مردم‌نهاد، ان-جی-او که به معضل دریاچه بپردازد، به گفتگو با مردم و کشاورزان بنشیند و نجات دریاچه را به یک عزم مردمی تبدیل کند، وجود ندارد.
کنش‌گرانی البته تلاش برای تشکیل یک نهاد مردم‌مدار در آذربایجان کردند، اما این نهاد حتا ثبت هم نشد. شهریور سال
۱۳۹۰ بیست و نه نفر از کنش‌گران سیاسی-مدنی آذربایجان توسط مامورهای امنیتی بازداشت و به بازداشت‌گاه اداره اطلاعات تبریز منتقل شدند. این کنش‌گران برای هم‌فکری و پیدا کردن راه‌کاری برای جلوگیری از خشک شدن دریاچه ارومیه در منزل مصطفی عوض‌پور گرد هم آمده بودند.

متهمین فاجعه‌ی دریاچه‌ی ارومیه

کارشناسان محیط زیست جمله‌گی بر این نظر هستند که کاهش بارش، سدسازی، حفر چاه‌های مجاز و غیرمجاز در حوزه‌ی دریاچه برای توسعه‌ی کشاورزی، برداشت از آب‌های جاری به دریاچه، کشاورزی و آب‌یاری سنتی و عوامل اقلیمی از قبیل گرم شدن کره‌ی زمین که یک معضل جهانی است، از مهم‌ترین عوامل قرار گرفتن دریاچه‌ی ارومیه در وضعیت امروز است. محمد درویش، کارشناس ارشد مدیریت محیط زیست، در گفتگو با جام‌جم مهم‌ترین علت وضعیت فعلی دریاچه ارومیه را استفاده‌ی بیش از حد از منابع آب می‌داند که در توسعه‌ای ناپایدار به یکی از اعضای سیستم لطمه‌ی جبران‌ناپذیر وارد می‌کند. به گفته‌ی درویش “احداث
۴۰ سد متعدد بر حوزه‌ی آب‌خیز دریاچه‌ی ارومیه كه ۱۲ سد آن جزء سدهای بزرگ مخزنی به شمار می‌روند، حفر ۳۰ تا ۴۰ هزار چاه غيرمجاز در منطقه و احداث بزرگ‌راه شهید کلانتری” توسعه‌ی پایدار را در این منطقه غیرممکن کرده‌ است.

توسعه‌ی ناپایدار در برابر توسعه‌ی پایدار

خودکفایی به هر قیمت، بیش از هر چیز به تحلیل صنایع و منابع طبیعی در کشور ختم شده است. ورشکسته‌گی صنایع، آسیب‌های گاه جبران‌ناپذیر به سرمایه‌های طبیعی-ملی، آمار بیکاری
۲۱.۴%[۱] و تورم روزافزون از پیامدهای توسعه‌ی ناپایدار است که از آغاز انقلاب تا به امروز، به‌واسطه‌ی به‌کار نگرفتن نظرات کارشناسان دل‌سوز بر محیط زیست و کشور تحمیل شده است. وضعیت مقابل توسعه‌ی ناپایدار توسعه‌ی پایدار است. توسعه‌ی پایدار وضعیتی است که در آن منابع اصلی خرج نمی‌شوند، بل‌که به عنوان پشتوانه از آن‌ها برای متوقف نشدن تولید مراقبت می‌شود. در سیستم پایدار سرمایه در طول زمان تحلیل نمی‌رود و آینده‌گان نیز فرصت استفاده و حفظ منابع را به دست می‌آورند. بررسی اجمالی وضعیت محیط زیست در ایران نشان می‌دهد که در طول ۳۰ سال اخیر در ایران با توسعه‌ی ناپایدار روبرو بوده‌ایم که به تخریب سرمایه‌های ملی منجر شده است. اکوسیستم مثله‌شده‌ی دریاچه‌ی ارومیه نمونه‌ی بی‌چون و چرای توسعه‌ی ناپایدار است.

از نظر کارشناسان خشک شدن دریاچه با وزش باد بر روی سطح آن ذرات نمک را در هوا معلق می‌کند که در زمانی نه چندان طولانی پوشش گیاهی محدوده‌ی اطراف دریاچه را از بین خواهد برد. از پیامدهای بعدی فاجعه از بین رفتن کشت و زرع و مهاجرت روستاییان خواهد بود. درحالی‌که کارشناسان نسبت به خطر خشک‌شدن اين درياچه و تأثیر آن بر مناطق هم‌جوار آن و حتا کشورهای همسايه به جهت وجود بادهای موسمی هشدار می‌دهند، شاهد مشارکت مردمی بس‌یار کمی برای نجات دریاچه‌ی ارومیه هستیم. همین مسئله ضرورت حمایت از گروه‌های مردم‌نهاد را افزایش می‌دهد.


با توجه به عمل‌کرد دولت در
۳۰ سال اخیر و ابزارپنداری طبیعت توسط مسئولان به جای هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با آن، چاره‌ای جز وارد کردن مردم برای نجات دریاچه‌ی ارومیه نیست. بالا بردن سطح دانش کشاورزان و مردم منطقه در زمینه‌ی روش‌های جدید آب‌یاری و پشت سر گذاشتن روش‌های سنتی، پایین آوردن سطح مصرف آب، کم‌تر استفاده کردن از چاه‌ها و درخواست از وزارت نیرو برای هدایت آب رودخانه‌هایی که به‌طور طبیعی به این دریاچه می‌ریخته‌اند، از راه‌کارهایی ست که سازمان‌های مردم‌نهاد می‌توانند پیش‌نهاد دهند.
کمپین اعتراض به خشک شدن دریاچه‌ی ارومیه، با کمک جمع کردن امضاء برای توقف کار سدها و چاه‌ها، پخش دفترچه‌های روشن‌گرانه بین کشاورزان در ارتباط با خطرات خشک شدن دریاچه و آشنا کردن کشاورزان با روش‌های مدرن آب‌یاری می‌توانست به واقع دریاچه را از مرگ محتوم نجات دهد.


نافرمانی مدنی، کنش بی‌خشونت در برابر فاجعه‌ی دریاچه‌ی ارومیه

امروز در مواجهه با مرگ تدریجی دریاچه‌ی ارومیه بالا بردن حساسیت جامعه و مردم منطقه در مقابل آن‌چه بر سر محیط زیست این حوزه می‌آید، از مصداق‌های بی‌چون و چرای نافرمانی مدنی ست. مبارزه‌ی بی‌خشونت دست‌کم دو هدف مشخص دارد که بقای هر یک از این دو در گروی حضور آن دیگری است. تنها ضامن حضور و بقای دموکراسی در یک کشور، شرکت دادن شهروندان در تصمیم‌گیری‌های اجتماعی و آماده کردن جامعه برای قرار گرفتن ورای سیستم حکومتی و نظارت بر آن به کمک رسانه‌ها است. تضمین عدالت و آزادی‌های اجتماعی و فردی با اطلاع‌رسانی و برانگیختنِ حساسیت جامعه به مصداق‌های بی‌عدالتی، ممکن است. کنش‌گران مدنی آذربایجان کلید نجات دریاچه هستند و نهادهای مردم‌مدار تنها دریچه‌های ارتقاء فرهنگی و شناخت مردم منطقه از سرنوشت محتوم پیش ِ رو.


دریاچه‌ی ارومیه بدون حامی

ان‌جی‌او ها سازمان‌هایی غیردولتی هستند که با تاکید بر مسائل بشردوستانه، کمک به توسعه و توسعه پایدار تاسیس می‌شوند. سازمان‌های مردم‌نهاد از فعال‌های داوطلب تشکیل شده اند که با هدف‌هایی از جمله امدادرسانی و تأمین رفاه به افراد ذی‌نفع و آموزش شکل می‌گیرند. اجرای توسعه‌ی پایدار تنها با مشارکت آگاهانه‌ی افراد متضرر ممکن است. نقش داوطلب‌ها و هم‌کاران این سازمان برای رسیدن به جامعه و توسعه‌ی پایدار جای‌گاه ویژه‌ای دارد که با گسترش منافع ملی در رابطه‌ی مستقیم قرار دارد.


امروز دریاچه بیش از هر وقت دیگر به کنش‌گران و حامیان بومی محیط زیست برای ادامه‌ی بقاء نیازمند است. به نظر می‌رسد اما دست‌گیری گسترده این کنش‌گران پایان یک حرکت مدنی برای جان گرفتن دوباره‌ی دریاچه است. سکوتی که پس از دست‌گیری این کنش‌گران در شهریور
۹۰ حاکم شد، هم‌چنان ادامه دارد. پرواضح است که تنها حمایت‌گرانی می‌توانند بر افکار مردم بومی منطقه تأثیر بگذارند که با منطقه آشنا باشند، زبان آن‌ها را بدانند، در بستر آن فرهنگ پا گرفته باشند تا بتوانند افکار عمومی را به نفع دریاچه جهت بدهند. بی‌شک بحران دریاچه‌ی ارومیه تنها دست‌پخت حکومت نیست که هیچ حکومتی بدون شرکت فعالانه یا بی‌تفاوتی مردم قادر به اجرای طرح‌هایش نمی‌باشد. کمپین‌هایی که توسط ان-جی-اوهای رسمی یا غیررسمی با هدف شرکت‌دادن شهروندان و مردم تشکیل می‌شوند، گام‌های عملی و موثری برای برقراری توازن بین افکار عمومی و محدود کردن قدرت خودکامه در درازمدت محسوب می‌شوند.

کنش‌گران مدنی را از نزدیک بشناسیم

مهدی حمیدی شفیق، عزیز پورولی و احمد ریاضی مبارکی از شناخته‌شده‌ترین کنش‌گران مدنی و حامیان دریاچه‌ی ارومیه محسوب می‌شوند که در شهریور
۱۳۹۰ دست‌گیر و سپس به قید وثیقه آزاد شدند. آذر ۱۳۹۱ همه‌ی این فعالان مدنی مجددأ دست‌گیر و برای اجرای حکم به زندان تبریز بازگردانده شدند.

مادر مهدی حمیدی شفیق در مصاحبه‌ای از فرزندش و دست‌گیری او می‌گوید. از این‌که او به شدت درس‌خوان است. می‌گوید:

“از اطلاعات زنگ زدند و گفتند تبریک می گوییم ولی اگر بخواهی ادامه تحصیل دهی باید با ما همکاری کنی. پسرم نپذیرفت و در نهایت در اعلام نهایی اسامی، اسم او نبود. بعد هم که ریختند در جلسه ای که هنوز نه کاری کرده بودند و نه تصمیمی گرفته شده بود بلکه تازه دور هم جمع شده بودند که درباره دریاچه ارومیه هم‌فکری کنند. او را گرفتند و بردند زندان. ... پسر من در زندان هم کتاب‌هایش را می‌خواند ... اما می‌خواهم بدانم چرا دریاچه ارومیه را امنیتی می‌کنند؟چرا با بچه‌های ما که دل‌شان برای محیط زیست می‌سوزد چنین برخوردی می‌کنند؟ من به بچه‌ام افتخار می‌کنم که به جای کسب پول و مقام و موقعیت به مردم و به محیط زیست‌اش فکر می‌کند.”

حمیدی شفیق پس دستگیری اول به مدت ده روز در اعتراض به بازداشت بی‌دلیل خود و اعمال خشونت از جانب نیروهای اطلاعات دست به اعتصاب غذا زد و در اثر این اعتصاب غذا دچار خون‌ریزی شدید معده شد. او در آبان
۱۳۹۰ با قرار وثیقه‌ی ۱۰۰ میلیون تومانی بطور موقت از زندان مرکزی تبریز آزاد گردید. پس از آزادی موقت، با گذراندن چند واحد درسی باقی‌مانده از دوره‌ی کارشناسی، در سال تحصیلی ۱۳۹۱-۱۳۹۰ با معدل کلی ۷۱ /۱۸ ، در مقطع کارشناسی رشته‌ی جامعه‌شناسی فارغ تحصیل می‌شود. وی همچنین دارای مقالات علمی زیادی در زمینه‌ی جامعه‌شناسی، حقوق بشر، تبعیض نژادی، دریاچه‌ی اورمیه و حقوق زنان است. او در تاریخ ۱۸ آذر ماه سال ۱۳۹۱ با محاصره منزل پدری به منظور گذراندن حبس تعزیری مجددأ دست‌گیر و به زندان مرکزی تبریز منتقل می‌شود.

نقض حکم و ادامه‌ی حبس

محمود فضلی از دیگر فعالان سیاسی-مدنی ست که در شهریور
۹۰ و مجددأ در آذر ۹۱ دست‌گیر شد. آقایان فقیهی و افشارنیا، دو تن از وکلای کنش‌گران سیاسی-مدنی بازداشت شده در تبریز، در ۲۴ دی ماه ۹۱ خبر از نقض حکم صادره برای مهندس محمود فضلی در شعبه 32 دادگاه عالی کشور، به دلیل نبود مستندات و شواهد قابل اعتنا دادند. بر این اساس اجرای حکم آقای فضلی می‌بایست تا تشکیل یک دادگاه دیگر برای اجرای حکم متوقف می‌گردید و آقای فضلی آزاد می‌شد. علاوه بر این حکم سایر متهمین پرونده نیز طبق رویه قضایی به دلیل پرونده‌ی مشترک و استنادات یکسان شامل حکم فوق می‌بایست باشد. اما مهدی حمیدی شفیق، محمود فضلی و دیگران اما هم‌چنان در زندان هستند و دریاچه‌ی ارومیه از همیشه تنهاتر است.

(پايان مقاله خانم شهلا باورصاد)

تقدیم به عزیز پورولی ، سرو ایستاده آزربایجان

عزیز پورولی : بو گؤن گئدیلن یول صاباحین قارانلیقلارینا ایشیق سالار
Əziz Purvəli: bu gün gedilən yol sabahın qaranlıqlarına işıq salar

انتقال عزیز پورولی فعال سرشناس آزربایجان به بند کاردمانی زندان مرکزی تبریز
عزیز پورولی فعال سرشناس حرکت ملی آزربایجان روز پنجشنبه 21 دی ماه 91 پس از سپری کردن یک ماه از دوران محکومیتش در قرنطینه سرانجام به بند هشت کاردرمانی زندان مرکزی تبریز منتقل شد.

این پدر پیر حرکت پس از ورود به زندان به دلیل اعتراض شدید به بی عدالتی ها و بی حرمتی ها نسبت به فعالین حرکت در زندان از سوی حراست در تاریخ 23 آزر ماه به بند قرنطینه که از امکانات اولیه نیز محروم بود منتقل شده بود .

به دنبال این عمل ناشایست حراست و برخوردهای غیر قانونی برخی از مسئولین و عدم رفتار آنان طبق آیئن نامه زندان ها ، در نامه ای سرگشاده خطاب به رئیس زندان ، به بی حرمتی ها ، تهدید ها و اراده های شخصی در زندان اشاره نموده و گوشزد می کند که قرار نیست بعضی ها گروهی تشکیل داده و در درون زندان اراده شخصی و غیر قانونی خود را برای زندانیان محکوم و دست بسته و محدود تحمیل کنند . همچنین در این نامه خواستار تفکیک جرایم و تامین امنیت جانی زندانیان شده است.

با همه گیر شدن نامه این فعال در دنیای مجازی، حکومت توتالیتر از این موضوع حراسان گشته و اقدام به انتقال این فعال خستگی ناپذیر به بند هشت کاردرمانی می کنند.
لازم به یاد آوری است که این فعال سرشناس آزذربایجانی طی سال های 78 در منزل شخصی ، سال 80 مراسم قلعه بابک در کلیبر، سال 81 در مراسم سالگرد پروفسور ذهتابی در شبستر و سال  82 در مراسم قلعه بابک در کلیبر ، دوم شهریور 90 در مراسم افطاری در تبریز و بالاخره در 20 آزر ماه 91 در تبریز بازداشت و ماه ها در بازداشتگاه های نهاد های امنیتی به سر برده و علیرغم طعم تلخ بازداشت ها ، شکنجه ها و زندان ها هر بار که از در زندان بیرون می آید راسخ تر از قبل راه سخت مبارزه ملی در آزربایجان را طی می کند.

نامه عزیز پورولی از قرنطینه زندان تبریز خطاب به رئیس زندان

بسمه تعالی
به : ریاست محترم زندان مرکزی تبریز
با سلام احترام
اینجانب عزیزاله پورولی در تاریخ 20/9/91 برای گذراندن دوران محکومیت خود به زندان مرکزی تبریز وارد شده ام که در تاریخ 21/9/91 مرا به بند 8 کاردرمانی انتقال نموده اند . موضوعاتی را در مورد چگونگی بر خوردهای غیر قانونی برخی از مسئولین زندان با بنده را به اطلاع و سمع شما می رسانم.

روزی که وارد بند کاردرمانی شدیم وکیل بند زندانی آقای حق شناس و آقای قلیزاده از مسولین زندان وارد اتاق شده بدون مقدمه برای ما اخطار داده و گفتند که " در بیرون هر که بودید برای خود بودید یادتان باشد که اینجا هیچ کس حق ندارد از سیاست صحبتی به زبان بیاورد " این موضوع با اعتراض همه در اتاق مواجه شد. در تاریخ 23/9/91 روز پنج شنبه حوالی ساعت 30/11 بنده در حال شستن دست صورتم بودم که ناگهان سر و صدایی در سالن بند بلند شد در حالی که خیلی هم بد دهنی می کردند دیدم سه،چهار نفر یکی از زندانی ها را با ضرب و شتم وحشیانه به نمازخانه بند بردند. بنده خواستم نسبت به این موضوع بی تفاوت باشم ولی چند لحظه بعد ضرب و شتم بدتر از قبل شروع شد . بنده نیز حساس شدم که ببینم این بنده خدا کیست، زمانی که به نمازخانه نگاه کردم مسعود حسین زاده را دیدم که زیر لگد این آقایان در حالی بر زمین افتاده و دهانش پر از خون بود را می زدند . بلافاصله بنده به اتاق برگشته و همه را ناراحت دیدم . حتی سایر زندانیان که وضعیت موجود را مشاهده کرده بودند ناراحت و عصبانی بودند. به نظر می رسید که پشت این عمل آقایان سناریویی خفته بود . شاید اراده های نامرئی دستان این آقایان را اینطور باز گذاشته بود. چون بنده قبلا نیز شاهد این چنین موضوعاتی شده بودم . می خواستند با این کارشان ما را تحریک کرده و متهم به بر هم زدن نظم عمومی زندان کنند. بنده با مشاهده همچنین وضعی وظیفه خود دانسته وهمه را به آرامش دعوت کرده و از مسئولین بند خواستم تا مسئول شب زندان را از این ماجرا آگاه سازند که خوشبختانه آنها هم همان کار را کردندو چند دقیقه بعد مسئولین آمده با چشمان خود مشاهده کردند که چه چیزی رخ داده است .

از آقای چاووشیان مسئول شب زندان سوال کردم اگر درمقابل دیدگان شما یک بی گناه را چندین نفر مورد ضرب و شتم قرار دهند آنوقت عکس العمل شما چه خواهد بود . ایشان در جواب گفتند : " بالاخره من هم انسانم "

ما همه اعتراض خود را به مسئولین گوشزد کردیم و گفتیم که ما به عنوان زندانی در اینجا هستیم همگی مسئول حفظ آرامش در زندان می باشیم و گفتم که شما نیز به عنوان زندانبان مسئولید که امنیت جانی ما را تامین کنید .

ریاست محترم زندان؛
چنانچه مطلع هستید در تاریخ 24/9/91 روز جمعه مرا به حضور فرا خوانده و طی دیداری کوتاه که با عالی جناب داشتم موضوع را از بنده جویا شدید و بنده نیز هر اتفاقی که رخ داده بود را برایتان شرح دادم و گفتم که ما نه با زندانی و نه با زندان مشکلی نداریم ما زندانی هستیم و شما هم مسئول زندان و مسئولین موظف هستند تا امنیت جانی ما را تامین نمایند . ما نیز اگر برایتان عرض کردم که اگر از طرف هر فردی مورد حک و حرمت واقع شویم و یا مورد ضرب و شتم قرار گیریم مسئولین را مقصر می دانیم .چون بدون اراده مسئولین هیچ زندانی نمی تواند چنین برخوردی را برای خود بیابد که در خاتمه حضرتعالی قول دادید که مشکل را حل نمایید.

در تاریخ 25/9/91 روز شنبه دوباره مرا به حراست زندان بردند بعد از پرس و جو و تکرار همان گفته ها دوباره یاد آور شدم برایشان گفتم که ما با کسی مشکلی نداریم در اینجا برای ما هر اتفاقی از سوی هر کسی بیافتد مسئولیتش بر عهده مسئولین می باشد و گفتم قرار نیست از طریق بعضی ها گروهی تشکیل دهند و در درون زندان اراده شخصی و غیر قانونی خود را برای زندانیان محکوم و دست بسته و محدود تحمیل نمایند .

ریاست محترم ، برایتان یاد آور شوم که بین صحبتهای مسئول محترم حراست کلمه " تبعید " را برایم گوشزد نموده که این به نوعی تهدید محسوب می شود . در پایان پرس و جو بدون هیچ دلیلی به جای برخورد با عاملین ضرب و شتم بنده را به بند قرنطینه انتقال نمودند.
در تاریخ 27/9/91 روز دوشنبه جنابعالی برای بازدید به قرنطینه آمده بودید از من پرسیدید که اینجا چه کار می کنید گفتم من هم می خواهم از جنابعالی بپرسم و پس از صحبت کوتاهی گفتید که پی گیری می کنم و چند روز بعد از آقای لاهوتی پرسیدم که چرا من را به بند کاردرمانی انتقال نمی دهید " گفتند که شما چرت و پرت گفته اید " حال سوال من از آقای لاهوتی این است مگر شما در گفتمان بین من و رئیس زندان حضور داشتید ؟ از کجا گفتید که من چرت و پرت گفته ام ؟!

ریاست محترم زندان تبریز :
خواست من از شما این است که قانون را سر لوحه کار خود قرار دهید و طبق آیین نامه زندان با بنده رفتار نمایید و اضافه کنم که بر اساس آیین نامه زندان ، تفکیک جرایم را اجرا نموده تا تحمل حبس و ادامه زندگی در دوران محکومیتم دوام یابد در غیر این صورت هر اتفاقی که برایم بیافتد مسئولیتش بر عهده ذی ربط می باشد .

عزیز پورولی
بند قرنطینه
16/10/91

انتقاد از سکوت رسانه ها و فعالین حرکت ملی در قبال برخوردهای غیر قانونی علیه فعالین

عزیز پورولی فعال سرشناس حرکت ملی که بین فعالین مدنی نامی نا آشنا نیست یک روز مانده به 21 آزر، شصت و هفتمین سالروز حکومت ملی برای گذراندن دوران محکومیت خود در دفاع از حقوق انسانی و ملی ملت آزربایجان روانه زندان مرکزی تبریز شد.

این پدر پیر حرکت از زمان ورود به زندان نیز حقوق بشر آزربایجان را جزئی از وظایف اصلی خود دانسته و اعتراض شدید خود را نسبت به برخوردهای غیر قانونی ، بی عدالتی ها، ضرب و شتم فعالین و ... به مسئولین زندان گوشزد کرده و هشدار می دهد که باید امنیت جانی زندانیان را تامین نمایند و حراست زندان نیز از سکوت رسانه و فعالین حرکت استفاده کرده و این فعال خستگی ناپذیر را به بند قرنطینه که از ابتدایی ترین امکانات محروم  و حتی امکان ابتلا به انواع بیماری های مسری و عفونی را دارد منتقل می نمایند.

همچنین احمد ریاضی دیگر فعال مدنی و دانشجویی که به همراه عزیز پورولی در 20 آزر ماه سال جاری روانه زندان مرکزی شد پس از گذشت یک ماه هنوز نتوانسته که با خانواده خود ملاقاتی داشته باشد.

با کمال تاسف پس از سپری شدن یک ماه از سکوت مطلق فعالین در قبال این چنین بی عدالتی ها و بی حرمتی ها نسبت به روشنفکران حرکت ملی می گذرد.

آیا این سکوت هموار نمودن راه و باز گذاشتن دست دشمنان و تکرار بر خورد های این چنینی نسبت به دیگر فعالین نخواهد شد .

چه کسی جز ما فعالین باید در برابر این ناعدالتی و بی حرمتی ها بیاستد.بیایید نظاره گر این سکوت سرد نشده و بنام وطن، آزادی و آزادی وطنمان آنرا بشکنیم.

"اینجا وطن من است ، چون آب ونان دوستش دارم
جنس من از این خاک است
لطفا مرا باور کنید،اندیشه های من قلعه های این وطن اند!
باور نمی کنید!؟ این سرزمین آبا و اجدادی من و توست ...
البته جسم من روزی مال لاشخورها خواهد بود ...
اما روحم ـ قلبم تا ابد مال تو ...
وطن!"
(شعر از : نصیرزاده)
 

سرود ظفر کبوتران برای بازگشت فلامینگوها ( تقدیم به عزیز پورولی ) ــ اوزگور نبی


عزیز پور ولی،آنهایی که از دور و نزدیک دستی در مبارزات و مطالبات ملی در آذربایجان دارند این نام را بسیار شنیده اند.شاید اگر بگوئیم پیر حرکت ملی سخن به گزافه نبرده ایم،سال هاست که عزیز پور ولی طعم تلخ بازداشت ها و زندان ها را می چشد و می کشد ولی هر بار که از در زندان بیرون می آید راسخ تر از قبل راه سخت مبارزه ملی در آذربایجان را طی می کند.البته کم نیستند عزیز پور ولی هایی پشت میله های زندان  که سرود آزادی و ظفر برای آذربایجان می خوانند.این بار کبوتران آزادی به خاطر فلامینگوها پشت میله های زندانند و آیدای کوچک چه صمیمانه لبخندی بر لبانش نقش بسته تا شاید عزیز و ده ها و صد ها عزیز دیگر سرود آزادی و ظفر را به پایان رسانند تا فلامینگوها بار دیگر به دریاچه بازآیند.می دانم، آیداهای زیادی منتظرند تا با دستان کوچک و زیبایشان گلی تقدیم کبوتران در بند کنند و می گفتند انتظار چیز خوبی نیست و من باورم نمی شد و حالا همه در کنار آیداها منتظریم تا سرود آزادی و ظفر عزیز به همراه دوستانش تمام شود و ما در کنار، آیداهایمان منتظریم و با عزیزانمان که در بندند سرود ظفر می خوانیم  تا فلامینگوها به دریاچه بازگرددند.






-------------------

[1]
http://www.bamf.de/SharedDocs/MILo-DB/DE/Rueckkehrfoerderung/Laenderinformationen/Informationsblaetter/cfs-iran-download-deutsch.pdf?__blob=publicationFile






«صفويه امپراتوری ایرانی و چند قومی بود»
11 فوریه, 2013
فارسی, نویسنده های مکرر Frequent Writers, تورج اتابکی, تاریخ
Atabaki2
ماهنامه مهرنامه – دكتر تورج اتابكي، استاد تاريخ اجتماعي خاورميانه و آسياي مركزي دانشگاه لايدن هلند است كه مشخصا درباره دوران حكومت صفويان در ايران تحقيق و پ‍ژوهش كرده است. برپايه همين پژوهش‌ها است كه او حكومت صفوي را امپراتوري مي‌نامد ومبتني بر مشخصه‌هاي يك امپراتوري، نسبتي ميان اين سلسله حكومتي و برقراري دولت – ملت در ايران برقرار نمي‌كند. تورج اتابكي در گفت‌وگوي پيش رو در رد نظريه برخي از ايران شناسان غربي كه صفويان را سرآغاز دولت ملي در ايران مي‌دانند، دلايل خود را طرح مي‌كند.
برخي تاريخ نگاران غربي همچون والترهينتس، آغاز حكومت صفويان در ايران را مترادف با آغاز دولت ملي در ايران دانسته‌اند. با توجه به مشخصه‌هاي دولت ملي به نظر شما آيا مي‌توان ميان آغاز سلطنت صفويان و شكل گيري دولت – ملت در ايران نسبتي برقرار كرد؟
من با اين ديدگاه كه صفويه را سرآغاز دولت – ملت سازي در ايران مي‌داند مخالف هستم. آغاز دوران حكومت صفويه با قرن شانزدهم اروپا مقارن است و در قرن شانزدهم پديده دولت – ملت سازي هنوز در اروپا مطرح نبود. قرن شانزدهم، دوران برپايي امپراتوري‌ها است اما پديده شكل گيري دولت – ملت‌ها در اروپا و بالطبع در ايران مساله قرن نوزدهم است. درواقع شكل گيري حكومت صفوي زمينه ساز تشكيل دولت – ملتي در ايران شد كه در قرن نوزدهم و سيصد سال بعد از صفويه به وجود آمد. صفويان برخلاف گروه‌هاي حكومتگري كه از آسياي مركزي به ايران مهاجرت كرده و حكومت‌هاي خود را در آن سرزمين برپاكرده بودند، از جمله اقوام برخاسته از «نجد ايران» بودند و لذا براي شكل دهي به دولت – ملت آينده ايران زمينه مساعد بيشتري داشتند. نكته ديگر اينكه صفويان ديوان سالاري متمركزي را در ايران ايجاد كردند كه اين ديوان سالاري از جمله شناسه‌هاي دولت – ملت‌هاي بعدي در ايران بود. نكته سوم اينكه صفويه با تكيه بر مذهب شيعه در مقابل سلطه جويي‌ها و توسعه طلبي‌هاي حكومت عثماني، همگني بيشتري براي ساكنان نجد ايران فراهم كرد و مجموع اينها زمينه را براي دولت – ملت سازي چندصد سال بعد از صفوي در ايران فراهم كرد.
اگر سلطنت صفوي را كاملا جدا از فرآيند دولت – ملت سازي فرض كنيم، پس اين حكومت را به لحاظ مدل حكومتگري چگونه مي‌توان تعريف كرد؟
دوران حكومت صفوي و قرن شانزدهم، دوره شكل گيري امپراتوري‌ها در اروپا و آسيا است. در اين دوره شاهد نقش آفريني امپراتوري‌هايي همچون امپراتوري بريتانيا، امپراتوري روم مقدس، امپراتوري مغولان هند، امپراتوري عثماني، امپراتوري صفوي و امپراتوري مينگ در چين هستيم. امپراتوري‌ها ويژگي‌هاي خاص خود را داشتند و هنوز اثري از ملت در آن سرزمين‌ها نيست. آنچه داریم رعیت است. من تاكيد مي‌كنم كه صفويه يك امپراتوري بود و شناسه امپراتوري‌هاي قرن شانزدهم چند قومي بودن و گستره وسيع حكومت آنها بود.
 در بسياري از اين امپراتوري‌ها شاهد بركشيده شدن مردان و زنان قدرت هستيم و براي نمونه در دوران صفوي، اين شاه عباس بود كه با بركشيدن خود قدرت بيشتري به امپراتوري صفوي بخشيد. البته در همان زمان اليزابت اول در بريتانيا، فرديناند اول در امپراتوري روم مقدس، اكبر شاه در امپراتوري مغولان هند، سلطان سليم در عثماني و هوانگ هو در امپراتوري مينگ امپراتوري‌هاي پرعظمت و پر حشمتي مبتني بر قلمروهاي وسيع و تنوع قومي برساخته بودند. در دوران اين امپراتوري‌ها شاهد جنگ‌هاي مذهبي ميان كاتوليسيم و پروتستانتيسم بوديم و اينچنين نبود كه مذهب از حاشيه حكومت كنار گذاشته شود و حتي در اين ستيز مذهبي، امپراتوري‌ها تكيه بر مذهب داشتند. درواقع كنارگذاشته شدن مذهب از دولت در اروپا به سده‌ها بعد مربوط مي‌شود. اروپا در دوران امپراتوري‌ها همچنين شاهد جنگ‌هاي سي ساله بود كه نهايتا اين جنگها با امضاي پيمان «وستفالي» متوقف شد و امپراتوريهاي اروپايي مبتني بر اين گام ديپلماتيكي كه برداشته بودند، مي‌پذيرند كه قلمروهاي جغرافيايي يكديگر را محترم بشمارند و در امور يكديگر مداخله نكنند و به ديگر سخن موازنه قوا را تضمين كنند. مفاد اين قرارداد هيچ اشاره‌اي به ملت – دولت ندارد چراكه هنوز ملت – دولت شكل نگرفته بود.
اينكه شما فرموديد حكومت صفوي را يك امپراتوري مي‌دانيد اين پرسش درپي مي‌آيد كه در مقام مقايسه با امپراتوري‌هاي اروپا و عثماني، آيا گستردگي سرزميني حكومت صفويه و تنوع قومي داخل ايران و حتي توان نظامي صفويه در حدي بود كه بتوان به راحتي عنوان امپراتوري بر صفويه نهاد؟
بله، حكومت صفويه در دوره‌هايي مختصات يك امپراتوري قدرتمند را داشت. در حيات هر امپراتوري دوران اوج و افول وجود دارد. در مطالعه تاريخي امپراتوري‌ها، هيچ‌گاه شاهد يكدستي در حيات امپراتوري‌ها نيستيم. به عنوان مثال وقتي به پايان امپراتوري عثماني در قرن بيستم مي‌نگريم، مي‌بينيم كه تا چه ميزان از بدنه اين امپراتوري كاسته شده و در پايان عمر به شكل بسيار نحيفي درآمده بود. دوره شاه عباس اما دوران اوج امپراتوري صفوي است كه هم قلمرو امپراتوري گسترده مي‌شود و هم ديوانسالاري متمركزتر به اوج می‌رسد.
با توجه به اينكه شما فرموديد در دوران صفويه هنوز بحث دولت ملي مطرح نبوده و اين سلسله حكومتي را نمي‌توان سرآغاز تشكيل دولت – ملت در ايران دانست، فكر مي‌كنيد كه والتر هينتس، تاريخ نگار آلماني برپايه چه تحليلي حكومت صفويه را سرآغاز دولت ملي در ايران مي‌داند و در كتاب خود تحت عنوان « تشكيل دولت ملي در ايران» دولت صفوي را زمينه شكل گيري دولت – ملت در ايران مي‌داند؟
در ميان تاريخ نگاران اروپايي نظريه‌اي وجود دارد كه قرن شانزدهم ميلادي را آغاز دوران مدرن و سرآغاز شكل گيري دولت – ملت‌ها مي‌داند. براساس خوانش اين تاريخ نگاران، جنگ‌هاي مذهبي ميان كاتوليسيسم و پروتستانتيسم زمينه ساز شكل گيري ملت‌هاي نو بوده است. آنها همچنين قرارداد وستفالي را نقطه‌اي چشمگير براي تشكيل دولت – ملت‌هاي اروپايي مي‌دانند. من با اين خوانش تاريخي قرابت ندارم و آن را قبول نمي‌كنم چراكه تا پايان قرن هجدهم هنوز خبري از شكل گيري دولت – ملت‌ها نيست و درواقع تاريخ شكل گيري دولت – ملت‌ها به قرن نوزدهم برمي گردد. اجازه دهيد دو نمونه از شكل گيري دولت – ملت‌ها در اروپا را به عنوان مصداق ادعاي خود بيان كنم. نخست از فرانسه مثال مي‌زنم كه تاريخ دولت – ملت در اين كشور به قرن نوزدهم باز مي‌گردد. درواقع اين دولت فرانسه است كه ملت فرانسه را مي‌سازد. در آستانه انقلاب فرانسه، نيمي از جمعيتي كه بعدها نام فرانسه برخود گرفت، زبان فرانسوي را به شكل بسيار الكني صحبت مي‌كرد. تنها حدود 13 درصد از جمعيتي كه فرانسه نام گرفت فرانسوي را به درستی صحبت مي‌كردند.
به مرور زبان فرانسه جنبه رسمي پيدا كرد و از دل آن هويتي تحت عنوان « فرانسوي» به وجود آمد. مثال ديگر را از ايتاليا مي‌زنم. در ايتاليا گفته بسيار شنيدني از «ماسيمو دازگیلو
Massimo d Azeglio» وجود دارد كه مي‌گويد: «ايتاليا ساخته شد ، اكنون وقت ساختن ايتاليايي‌ها رسيده است.» درواقع ايتاليايي‌ها بعد از جنگ‌هاي گسترده و دامنه دار استقلال خواهانه خود درنهايت توانستند يك هويت جغرافيايي تحت نام ايتاليا را براي خود تعيين كنند و بعد در درون اين مرزها هويت تازه‌اي تحت عنوان ايتاليايي را شكل دهند. بدين ترتيب پرونده امپراتوري‌ها در قرن نوزدهم از سوي ناسيوناليست‌ها پرچيده مي‌شود و به جاي آن دولت – ملت‌ها شكل مي‌گيرد. درواقع دولت – ملت‌ها تعريف تازه‌اي از شهروند به دست دادند، این شهروند ديگر رعيت و صغير نيست.
با توجه به دو نمونه فرانسه و ايتاليا كه شما ذكر كرديد اين سوال در ذهن مي‌آيد كه آيا در اروپا روند دولت سازي مقدم بر روند ملت سازي بوده است؟
نمي توان به صورت كلي حكم داد. در برخي مناطق دولت ساخته شد و آن دولت، ملت را ساخت. درمقابل در مناطقي ديگر ملت موجوديت داشت و از بطن خود دولت را به وجود آورد. به عنوان مثال وقتي امپراتوري بريتانيا مسير دولت – ملت شدن را طي مي‌كرد، هويت تازه‌اي تحت عنوان «
British» براي خود تعريف كرد. اين مفهوم ملغمه‌اي است از هويت انگليسي و اسكاتلندي و ولزي. اين هويت‌هاي سه گانه به دليل شكوفايي اقتصادي امپراتوري بريتانيا توانستند در كنار يكديگر قرار گيرند و هويت يگانه تازه‌اي را شكل بخشند. اما درباره آلمان داستان متفاوت است. در آلمان ملت از بطن خود دولت حاكم برخود را آفريد. بنابراين مدل يگانه‌اي براي تشكيل دولت- ملت وجود ندارد كه هميشه و براي همه جا جاری باشد.
درمقابل اما به نظر مي‌رسد كه عناصر و شاخص‌هاي ملت سازي، شاخص‌هايي يگانه است؟
بله. دولت – ملت شناسه‌هايي خاص دارد. اگر كسي مدعي شود كه صفويه دولت – ملت بوده بايد تعريف تازه‌اي از دولت – ملت ارائه كند كه با تعاريفي كه اكنون وجود دارد همخواني داشته باشد. دولت – ملت تعريف كننده نوعي وحدت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است كه مي‌تواند واجد نظام اداري و ديوانسالاري متمركز باشد. دولت – ملت بر يگانگي زبان معیار و تاريخ مشترك و سرزمين تاكيد دارد. براين مبنا در دولت – ملت با پديده‌اي به نام تاريخ نگاري ملي روبرو مي‌شويم درحالي‌كه تاريخ نگاري در عصر امپراتوري، تاريخ نگاري دودماني است. عصر تاريخ نگاري ملي در اروپا به قرن نوزدهم بازمي‌گردد. تاريخ نگاري ملي يك ملت با زبان معیار و تاريخ و سرزمين واحدي را مطرح مي‌كند. اگر به تاريخ نگاري ملي فرانسه در قرن نوزدهم و بيستم بنگريم شاهد جدالي هستيم ميان تاريخ نگاران كه بر سر تعریف «فرانسوي اصيل» با يكديگر اختلاف دارند.
همچون والتر هينتس،راجر سيوري از سه شاخص به عنوان مشخصه اصلي حكومت صفوي براي اثبات وجود دولت – ملت در اين دوران نام برده است. اين سه شاخص عبارتند از ائتلاف علما – تجار يا علما – بازار، تشكيل ارتش دائمي و ايجاد دستگاه اداري متمركز و هينتس براساس موجوديت اين شاخص‌ها، حكومت صفوي را دولت ملي مي‌داند. شما چه ايرادي بر اين پايه تحليل وارد مي‌دانيد؟
من اصلا اين تحليل را نمي‌پذيرم. به گمان من اصلا رابطه ميان علما و تجار نمي‌تواند شناسه‌اي براي شكل گيري دولت ملي باشد. براي مثال اگر به امپراتوري عثماني بنگريم مي‌بينيم كه همواره ميان دستگاه ديواني یا دربار و روحاني و نظامي جدال و چالش وجود داشت و در سراسر تاريخ امپراتوري عثماني مثلثي را مي‌بينيم كه در يك راس آن ديوان سالاران یا دربار هستند و در راس ديگر روحانيون و در راس سوم آن هم نظاميان نشسته‌اند و اين سه راس همواره در حال جدال و ائتلاف با يكديگر بوده‌اند. بنابراين نمي‌توان اين جدال‌هاو ائتلاف‌هاي تاريخي را در دوران صفويه به عنوان شناسه دولت – ملت تعريف كرد. به علاوه در دوران صفويه هنوز دولت متمركز ملی كه تمام امور كشور را از يك مركز واحد اداره كند، شكل نگرفته و ما تنها با حكومت مقتدر روبه‌رو هستیم .
حال كه صفويه مقارن با دولت – ملت سازي درايران نيست به نظر شما روند ملت سازي در زمان كدام سلسله حكومتي ايران به سامان رسيد؟
براي يافتن دوران همسنگ دولت – ملت در ايران بايد به پایان جنگ‌هاي ايران و روس و عصر فتحعلي‌شاه قاجار بازگرديم كه آرام آرام فرآيند دولت – ملت سازي در ايران شكل می‌گیرد. در اين دوران است كه با تعريف تازه‌اي از ملت، مرز و كشور مواجه مي‌شويم. پیشتر ملت در ايران به پيروان شريعت اطلاق مي‌شد اما در ادبيات نيمه دوم قرن نوزدهم آرام آرام ملت به عنوان مردم و شهروند كشور شناخته مي‌شود. به رساله «یک کلمه» میرزا یوسف خان مستشارالدوله نگاه کنید.
در ايران روند ملت سازي چه مسيري را طي كرده است؟ آيا دولت سازي مقدم بر ملت سازي بوده است؟
در ايران دولت سازي مقدم بر ملت سازي نبوده است. زمينه شكل گيري دولت مدرن در ايران به علت سابقه امپراتوري آن، ايجاد شده بود. زمينه شكل گيري دولت مدرن در ايران با پایان جنگ‌های ایران و روس و دوران فتحعلیشاه و به خصوص عصر ناصري آرام آرام شكل گرفت و انقلاب مشروطه به انسجام آن كمك بسیار كرد و تا دوران رضاشاه پهلوي كه دولت مدرن به معناي دقيق كلمه به ظهور رسيد، ادامه يافت.
با توجه به مختصات تازه‌اي كه دولت صفوي براي شيوه حكومتداري خود در ايران ايجاد كرد، به نظر شما حكومت صفوي كه شما آن را امپراتوري مي‌ناميد در مقايسه با حكومت‌هاي پيشين خود چه تغييري در نظريه دولت در ايران ايجاد كرد؟
من حكومت صفوي را امپراتوري مي‌نامم و پاي صحبتم هم ايستاده‌ام. اما اكنون اجازه دهيد تا ويژگي حكومت صفوي را شرح دهم. قبل از صفويه، حكومتگران بر ايران، بيشتر قبايلي بودند كه از حاشيه نجد ايران وارد شده بودند و بر نجد ايران حكومت مي‌كردند. اگر در تاريخ بعد از اسلام ايران دقيق شويم، مي‌بينيم كه براي نخستين بار بعد از اسلام امپراتوري سلجوقيان به گونه‌اي متمركز و گسترده بر ايران حكم راند و بعد از آن هم امپراتوري‌های و مغول و تيموريان را داشتیم. ويژگي مهم و متمايزكننده صفوي از حكومت‌هاي پيشين خود اما برخاستن اين حاكمان از نجد ايران بود. نكته ديگر اينكه تا پيش از صفويان، مرزهاي جغرافيايي ايران تغييرپذير بود و در دوره‌هاي مختلف كوچك و بزرگ مي‌شد اما در دوره صفوي تغييرپذيري مرزهاي ايران كمتر مي‌شود و نقشه ايران در دوران صفويه از آغاز تا پايان تقريبا دست نخورده باقي ماند و اين دست نخوردگي، حتی سبب شد که قاجاريه، ذهنيت سرزمینی خود از نقشه ايران را با نقشه دوران صفويه تطبيق دهند و در مذاكرات ديپلماتيك مرزهای صفویه را به عنوان حدود ايران در حق خواهي‌هاي خود لحاظ كنند.
 بدين ترتيب شاهان صفويه اگرچه از امضا كنندگان قرارداد وستفالي در 1648 نبودند و مفاد اين قرارداد ربطي به ايران نداشت اما گويي حاصل آن قرارداد حضور خود را در ايران هم به رخ كشيد وقتي كه احترام به حدود و مرزهاي جغرافيايي در اين منطقه نيز پذيرفته شد. از طرف ديگر درست است كه جدال ميان شيعه و سني صفحات سياهي در دوران صفوي دارد و قابل پنهان كردن هم نيست ، اما اين جدال مذهبي در اروپا نيز ميان پروتستان‌ها و كاتوليك‌ها وجود داشت و جنگ‌هاي سي ساله سايه شومي بر مردم اروپا كشيد با اين همه نكته مهم اين مساله است كه در زمان صفويه به دليل رشد اقتصادي شاهد آن هستيم كه حكومت مركزي به معتقدان مذاهب ديگر و به خصوص مسيحيان با ديده موافق مي‌نگرد و دامنه تسامح و تساهل خود را بالا می‌برد. بدين ترتيب صفويان هم همچون ساير امپراتوري‌ها تنوع مذهبي و قومي را در داخل حكومت خود به رسميت می‌شناسند.
اگر ملت سازي را يك پروسه بدانيم آيا نمي‌توان با تكيه برهمين متفاوت بودن صفويه نسبت به حكومت‌هاي قبل مدعي شد كه اين حكومت زمينه‌هاي شكل‌گيري دولت ملي و دولت – ملت در ايران و هويت مشترك ايرانيان را ايجاد كرده تا مسامحتا بتوان اين حكومت را دولتي پيشاملي بدانيم؟
در اروپا قرارداد وستفالي زمينه را براي شكل گيري دولت – ملت‌ها در سیصد سال آينده فراهم كرد. دولت – ملت‌هاي آينده در قرن نوزده از قراردادي كه امضا شد براي قوام بخشيدن به هويت‌هاي خود بهره گرفتند. اگر به اين اعتبار قرارداد وستفالي را تحولي در عصر امپراتوري‌ها بدانيم كه سرانجام ره به تشكيل دولت – ملت‌ها برد، دولت صفوي نیز زمينه ساز آن فرایندی شد كه در قرن نوزدهم تحت عنوان فرآيند دولت – ملت سازي در ايران شناخته می‌شود. درواقع بسياري از شناسه‌هايي كه در امپراتوری صفوي گرفتيم براي ساختن دولت – ملت به كمك ما آمد.



مطالب مرتبط