Tribun Logo

در چند شب اخیر شهرها، روستاها و محله‌های عرب شاهد برگزاری مراسم گرگیعان بوده است. کودکان با لباس محلی خانه به خانه می‌رفتند، درب‌ها را می‌زدند و شیرینی و شکلات دریافت می‌کردند. در بعضی نقاط شهر نیز جشن‌هائی برپا بود.

اما به رسانه‌های «ملی» نگاه کنید چه می‌بینید؟ تقریبا هیچ! این همان معنای نبود بازنمایی است. بازنمایی به شیوه‌هایی اطلاق می‌شود که فرهنگ یک گروه یا اجتماع در رسانه‌ها بیان و نمایش داده می‌شود. این بازنمایی‌ها از مردم عرب را مستمر در تلویزیون دیده‌اید: مردی با دشداشه و چفیه سفید که با لهجه عربی دست و پا شکسته صحبت می‌کند و گاهی بندری! این بازنمایی گاه آنقدر اغراق‌آمیز می‌شود که در آن یک عرب یا خائن جنگ است یا ایران‌پرست محض. نمونه این تصویر اغراق‌آمیز فیلم ماهور است. و البته هنگامی که به عرب‌های خارج از ایران می‌رسیم، یک عرب همیشه فاسد، زنباره، احمق و ساده‌لوح است. نمونه متأخر این تصویر کلیشه‌ای فیلم لاتاری است که عرب‌ها متجاوز به ناموس ایرانی هستند و قهرمان فیلم انتقام «ایرانیان» را با کشتن چند شیخ می‌گیرد.

این بازنمایی‌ها را در مورد سایر اقلیت‌ها نیز می‌توان دید. برای مثال «زن چاق» یکی از فیگورهای اصلی تلویزیون برای خنداندن بینندگان است. در این بازنمایی مدام زن چاق به عنوان فردی احمق، ساده‌لوح، حراف و پرخور نمایش داده می‌شود. انسانیت او گرفته می‌شود چرا که او چیزی غیر از غذا و شکم نیست. نمونه اخیر این بازنمایی را در سریال «مگر تمامی عمر چند تا بهاره» از سروش صحت می‌بینیم که البته قبل از آن در سریال «همسایه‌ها» نیز این فیگور نقش مرکزی داشت و متاسفانه بدون هیچ واکنشی از سوی جامعه پخش شد.

اما علاوه بر بازنمایی‌های کج و معوج فوق با پدیده‌ای به نام «عدم بازنمایی» نیز روبرو هستیم. عدم بازنمایی یعنی اینکه در مورد گروهی از مردم، در مورد وجود آنها، در مورد رسم و رسومات آنها، در مورد تجربه زیسته آنها ساکت می‌شویم. آنها را از صحنه غایب می‌کنیم.

این عدم بازنمایی را می‌توان در مورد مردم عرب دید. در حالیکه آمار دقیقی از بازنمایی این مردم نداریم، اما با احتساب تمامی بازنمایی‌های کج و معوج، بعید است میزان این بازنمایی‌ها از یک دهم درصد فراتر رود. و البته مثال واضح این عدم بازنمایی جشن گرگیعان است که این نوشته را با آن شروع کردم: رخدادی که می‌توان درباره آن گزارش خبری تولید کرد، درباره تجدید این سنت در سالهای اخیر نوشت، یا حداقل آن را معرفی کرد. اما هیچ کدام از اینها انجام نمی‌شود.

هنگامی که درباره یک گروه از مردم و تجربه زیسته آنها سکوت می‌کنید، آنها را از عرصه تاریخ حذف می‌کنید. آنها را از روایت‌های خود پاک می‌کنید. دلیل آن واضح است قدرت حذف آنها را دارید و این کار را انجام می‌دهید و اجازه نمی‌دهید کسی در مورد آنها چیزی بداند، چیزی بگوید، یا حتی چیزی بپرسد. نتیجه این غایب کردن، این ساکت کردن، نابودی فرهنگی است: اقلیتی که در گذر زمان خود و فرهنگ‌شان کمرنگ و محو می‌شوند. این حداقل همان آرزوی اکثریت است.

و البته خطرناک‌تر این است که گروه اکثریت از همه تنوع و شکاف‌ها بی خبر می‌ماند و در افسانه یک ملت واحد غرق می‌شود. پیامد این غفلت تداوم تنش میان شکاف‌های موجود در ملت و تصویر ذهنی از ملت ازلی و واحد است: هراسی وجودی. اکثریت، در حقیقت، دچار نوعی پارانویا می‌شود. آنها با هراس از اقلیت‌ها می‌خوابند و با هراس از آنها بیدار می‌شوند. البته شاید بتوان گفت که عدم بازنمایی ریشه در این هراس‌ها نیز دارد. با هر بازنمایی دوباره هراس از اقلیت‌ها و وجود آنها بیدار و زنده می‌شوند و در نتیجه ترجیح بر سکوت و عدم دیدن می‌شود.

عدم بازنمایی تنها اقلیت را به عرصه نابودی نمی‌کشد. عدم بازنمایی روح خود تحقیری را نیز در آنها می‌کارد. برای مثال، این عدم بازنمایی به کودکی که در این برنامه‌ها حضور دارد به هزار شکل تزریق می‌کند که این فرهنگ و این وجود تو اهمیتی ندارد. اگر اهمیت داشت که بخشی از آن تصویر ملی بود! او را به حاشیه می‌راند و با این اقدام روح خود تحقیری را درونی می‌کند.

و بدین شکل البته فرایند دیگری‌سازی را تداوم می‌بخشد. در حقیقت اکثریت و اقلیت در این فرایند نیز برساخته می‌شوند.  اکثریت با سکوت و عدم بازنمایی (به شکل ضمنی و غیرضمنی) تلاش می‌کند اقلیت را نابود کند و آنها را به حاشیه می‌برد. و آن اقلیت نیز از جامعه بزرگتر بیگانه‌تر می‌شود و آن جامعه را به عنوان یک دیگری خطرناک مدام بازسازی می‌کند.