Tribun Logo

ماریا عالمی هستم. متولد پاییز ۱۳۶۳، شهر زنجان. بعد از اتمام تحصیلاتم در متوسطه اول، برای انتخاب رشته تحصیلی، گرافیک تنها رشته هنری موجود در هنرستان‌ها را انتخاب کردم تا قدمی به نقاشی نزدیکتر باشم. می­دانستم هر آنچه مربوط به تصویر و خلق آن است مرا مجذوب خود می­کند. بعد از اتمام دوره هنرستان در کنکور هنر شرکت کردم و همزمان در دو رشته نقاشی و آموزش هنرهای تجسمی پذیرفته شدم. پس از مشورت با اطرافیانم بورسیه آموزش و پرورش را انتخاب و به عنوان دبیر هنر در دانشگاه فرهنگیان مشغول به تحصیل شدم، در حالیکه در کنج ذهنم همچنان به نقاشی فکر می‌کردم. پس از اتمام دوره ۴ساله دانشکده به زنجان بازگشتم و مشغول تدریس در مدارس به عنوان دبیر هنر شدم. تجربیاتم در هنرستان و دانشکده برایم مفید بود و به عنوان هنرمندی با مهارتی قابل قبول در میان دوستان و همکارانم شناخته شدم اما در این میان آنچه که مانع از خوشحالیم می­شد، ترسی بود که از خلق تصویری مستقل و متکی بر احساساتم و افکارم داشتم. اندکی دانش و مهارت برای آنچه که در چارچوب کادر اتفاق می­افتاد، کافی نبود.

ذهنم پیوسته در حال تولید تصویر بود اما نمی‌دانستم چطور باید آن­ها را روی کاغذ بیاورم، یا نمی­دانستم با هجوم کلمات و مفاهیمی که در ذهنم انباشته می­شد و من عاجز از ترجمه آن­ها به تصویر بودم، چه کنم. توسط یکی از دوستانم با کلاسهای طراحی مهرداد ختایی­­ آشنا شدم. برای اولین بار که طرح‌هایی از مهرداد ختایی را در دوسالانه نقاشی ایران (موزه هنرهای معاصر) دیدم به وجد آمدم. از شجاعت و هیجانی که بر روی کاغذ بود، با مدادی ساده انجام شده بود و تمامی عناصر بصریش من را به وجد می­آورد، لذت بردم و تصمیم گرفتم زیر نظر این استاد هنر طراحی را دوباره با دیدی متفاوت مرور کنم. حضور سه ساله در کلاسهای مهرداد ختایی این فرصت را به من داد تا نگاهم را به طراحی، مبانی تصویر، ذهنیت هنرمند و بسیاری از چیزهای دیگر که در طول زندگیم به آن­ها نیاز داشتم را تکمیل کنم. سکوتی که در حین کار در کلاس حکمفرما بود به من سوال کردن و درست سوال کردن را آموخت! و همین قدم اول برای من بود تا از خودم بپرسم بدنبال چه چیزی در خلق یک تصویر هستم. در طول آن سه سال، یعنی از سال ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۰ در سه جشنواره داخلی شرکت کردم و کارهایم جهت نمایش پذیرفته شد؛ جشنواره ملی جوان ایرانی، طراحی معاصر ایران موزه دکتر سندوزی و پنجمین جشنواره هنرهای تجسمی هنر جوان. همین­طور در دو نمایشگاه گروهی کار ارائه دادم که تمامی این تجربیات برایم ارزشمند بودند.

حال می‌توانستم صبورانه مفاهیمی که به ذهنم هجوم می‌اوردند و من مدام در حال جابجایی‌شان از کنج ذهنم به کنج دیگری بودم را تبدیل به تصویر کنم و این ترجمان برایم لذتبخش بود. طبیعتاً تمامی این تصاویر نشآت گرفته از تجربه‌های زیستی­ام بود. تجربیاتی که با این سوال شروع شد، که هستم؟ مجموعه­ای بودم از ترس­ها، خشم­ها، ناامید­ی­ها و آرزوها. طراحی و سطوح سیاه و سفیدش زمینه مناسبی برایم بود تا سراغ ترس‌هایم بروم. برای خشمم، نگرانی­ام، امیدم و هر چیزی که در طول روز با آن مواجه می‌شدم نشانه­ای یا بهتر بگویم ترجمانی تصویری می‌یافتم؛ نشانه­ها را درکنار یکدیگر قرار می‌دادم و اینگونه تصویر شکل می­گرفت. از طرفی گاهی تصاویر مستقیم در ذهنم شکل می­گرفت و چنین مواقعی ترجمان بالعکس اتفاق می­افتاد و من از تصویر به سمت کلمه حرکت می‌کردم.

با وقفه­ای ده ساله تصمیم گرفتم دوباره وارد دانشگاه بشوم و در رشته نقاشی، کارشناسی ارشد در دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته شدم. تحصیلات آکادمیک در مقطع ارشد فرصت کوتاهی بود تا پس از ده سال مداومت در زمینه طراحی، رنگ را نیز به چارچوب کارهایم بیافزایم. حال چالش من تنها سازماندهی سطوح تیره و روشن تصویر نبود، همزمان باید رنگها را انتخاب می‌کردم و برای انتخابم دلایل قانع کننده­ای نیاز داشتم. از طرفی کلمات در کنار تصاویر حضور قدرتمندی در ذهنم داشتند و این باعث شد مدتی در یکی از مجموعه­هایم با عنوان «هر چیزی اسمی دارد» نشانه‌های نوشتاری را به شکلی محدود در کارهایم بیاورم.  پیش از این نیز در برخی از طراحی­هایم نشانه­های نوشتاری حضور داشتند، اما در حال حاضر فکر می‌کنم نیازی به حضورشان نیست و در کارهای جدیدم حذفشان کردم.

در دهه ۹۰ در ۴ جشنواره ملی و استانی حضور داشتم که در ۳ مورد به عنوان طراح برگزیده انتخاب شدم و در ۵ نمایشگاه گروهی در شهرهای تهران، زنجان و اصفهان کار ارائه دادم. در سال ۱۴۰۰ در دو جشنواره دیگر حضور داشتم و جزو منتخبین بودم، همینطور در یک نمایشگاه گروهی دیگر کارهایم را به اشتراک گذاشتم. برگزاری یک نمایشگاه انفرادی و مرور ۱۵ سال طراحی یکی از اهدافم بود، که پس از عدم موافقت با نمایش تعدادی از کارهایم به دلایل ممیزی، نمایشگاه یک روز پیش از افتتاحیه کنسل شد. شرایط حال حاضر جامعه ایران، محدودیت­ها، ایدئولوژی­های سختگیرانه و دلایل بسیاری موجب می­شود شما به عنوان یک طراح، نقاش، هنردوست و هر چیز دیگری که اسمش را بگذارید، مأیوس و دلسرد بشوید؛ اما تجربیات ۱۵ سال اخیر من نشان داده در کنج هر حسی که درون شما است تصاویر بسیاری نهفته است و هیچ چیز مانع حضور و ظهور آن­ها نمی­شود. کافی­ است صبورانه آن­ها را بچینید و اجازه دیده شدن و گفتگو با مخاطب به آن­ها بدهید.